بعینه
لغتنامه دهخدا
بعینه . [ ب ِ ع َ ن ِ ] (ع ق مرکب ) بِعَینِه . بعینها. عیناً. بمعنی بحقیقت خود و ذات خود. این لفظ در تشبیهات مستعمل و گاهی با لفظ گویا نیز آرند و گاهی بدون با، هم استعمال یابد و این خالی از غرابت نیست . (آنندراج ).بحقیقت خود و ذات خود. (غیاث ). مأخوذ از تازی ، بسیار شبیه و بسیار مانند و بدرستی و کاملاً و با دقت و حرف بحرف و لفظ بلفظ و کلمه بکلمه . (ناظم الاطباء). تمام چون او. با شباهتی تمام . راست . درست :
تو مرا مانی بعینه من ترا مانم همی
دشمن خویشیم هر دو دوستدار انجمن .
چون چین گریبان عروسان بعینه
کز رشته ٔ زر دوخته برگ گل تربر.
بعینه مثل آن حریص محروم است
که بازمی نشناسد ز فربهی آماس .
ذره چه سایه داردآن سایه ام بعینه
زرین رسن فرو کن وز چه مرا برآور.
جهان پیمانه را ماند بعینه
که چون پر شد تهی گردد به هر بار.
بعینه گفت کاین شکل جهانتاب
سواری بود کان شب دید در خواب .
بعینه درو صورت خویش دید
ولایت بدست بداندیش دید.
بعینه ز هر سو که برداشتند
نمایش یکی بود بگذاشتند.
خجسته کاغذی بگرفت در دست
بعینه صورت خسرو در او بست .
مثال نرگس رعنا بعینه گویی
که در چمن بتماشای لاله و نسرین .
عروس غنچه رسید از حرم بطالع سعد
بعینه دل و دین می برد بوجه حسن .
هزار طعنه ز کج فطرتان کشی تو مسیح
بعینه رقم انتخاب را مانی .
این جبه سفیدان که سراپای یخ اند
در مزرع کائنات بی پر ملخ اند
از حله نشینی همه سرمست غرور
این قوم بعینه کمانهای شخ اند.
تو مرا مانی بعینه من ترا مانم همی
دشمن خویشیم هر دو دوستدار انجمن .
چون چین گریبان عروسان بعینه
کز رشته ٔ زر دوخته برگ گل تربر.
بعینه مثل آن حریص محروم است
که بازمی نشناسد ز فربهی آماس .
ذره چه سایه داردآن سایه ام بعینه
زرین رسن فرو کن وز چه مرا برآور.
جهان پیمانه را ماند بعینه
که چون پر شد تهی گردد به هر بار.
بعینه گفت کاین شکل جهانتاب
سواری بود کان شب دید در خواب .
بعینه درو صورت خویش دید
ولایت بدست بداندیش دید.
بعینه ز هر سو که برداشتند
نمایش یکی بود بگذاشتند.
خجسته کاغذی بگرفت در دست
بعینه صورت خسرو در او بست .
مثال نرگس رعنا بعینه گویی
که در چمن بتماشای لاله و نسرین .
عروس غنچه رسید از حرم بطالع سعد
بعینه دل و دین می برد بوجه حسن .
هزار طعنه ز کج فطرتان کشی تو مسیح
بعینه رقم انتخاب را مانی .
این جبه سفیدان که سراپای یخ اند
در مزرع کائنات بی پر ملخ اند
از حله نشینی همه سرمست غرور
این قوم بعینه کمانهای شخ اند.