بطحاء
لغتنامه دهخدا
بطحاء. [ ب َ ] (اِخ ) بطحا. وادی مکه ٔ معظمه و گاهی از بطحاء مکه ٔ معظمه مراد باشد. (غیاث ) (آنندراج ). وادیی بمکه . (دمشقی ). نام مقامی است در مکه ٔ مبارکه . (مؤید الفضلاء). وادی مکه ٔ معظمه و خود مکه . (فرهنگ نظام ). و رجوع به معجم البلدان شود :
از طاعت برشد بقاب قوسین
پیغمبر ما از زمین بطحا.
خود ملک خواهد تا چنبر این کوس شود
تا صداش از جبل الرحمه ٔ بطحا شنوند.
دجله خوناب است زین پس گر نهد سر در نشیب
خاک نخلستان بطحا را کند از خون عجین .
عملش بر حرم بطحا زن
تیغ قهرش بسر اعدا زن .
دگر آن مقتدای اهل تقوا
سمی آفتاب اوج بطحا.
از طاعت برشد بقاب قوسین
پیغمبر ما از زمین بطحا.
خود ملک خواهد تا چنبر این کوس شود
تا صداش از جبل الرحمه ٔ بطحا شنوند.
دجله خوناب است زین پس گر نهد سر در نشیب
خاک نخلستان بطحا را کند از خون عجین .
عملش بر حرم بطحا زن
تیغ قهرش بسر اعدا زن .
دگر آن مقتدای اهل تقوا
سمی آفتاب اوج بطحا.