26 فرهنگ

بشر

لغت‌نامه دهخدا

بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ابی خازم اسدی . از شاعران فحل و شجاع جاهلی و از مردم نجد بود. پنج قصیده در هجو اوس بن حارثه ٔ طائی بسرود آنگاه با قبیله ٔ طی جنگیدو مجروح شد و بنی نبهان طائیان ویرا اسیر کردند. سپس اوس بن حارثه با دادن دویست شتر به بنی نبهان وی را بگرفت و جامه ای به وی پوشاند و بر مرکوب خود سوار کردو صد ناقه به وی بخشید و او را آزاد کرد. از آن پس بشر زبان بمدح وی گشود و پنج قصیده در مدح وی بسرود که قصاید هجوی پنجگانه ٔ پیشین را محو ساخت . وی را قصاید نیکی در فخر و حماسه است . در جنگی که بر ضد بنی وائل کرد، کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 1) :
یکی چون بشربن خازم دوم چون عمروبویحیی .
سیم چون اعشی همدان ، چهارم نهشل حری .

منوچهری .


از شعرای عصر جاهلیت است . مرزبانی در الموشح آرد: که از ابی عمروبن العلاء پرسیدند آیا کسی قوی تر از نابغه در شعرای جاهلی هست گفت آری بشربن ابی خازم . شعر وی در صفحات 58، 59 این کتاب آمده است . (الموشح ص 59). ابن الندیم آرد: مدفن او رَدَّه است . دیوان او را ابوسعید سکری و اصمعی و ابن السکیت گرد کرده اند. (ابن الندیم ). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 88 س 18 وج 2 ص 87 س 6 و ج 3 ص 30 س 4، 6 و بیان والتبیین ج 2ص 10 و ج 3 ص 15، 28، 53 و عقدالفرید ج 3 ص 67 و ج 6 ص 99 و الاصابة ص 162 شود.