بس چاره
لغتنامه دهخدا
بس چاره . [ ب َ رَ ] (صفت مرکب ) بسیار چاره جو. چابک و جلد دریافتن چاره :
جوانان [ مه آباد ] بیشتر زن باره باشند
در آن زن بارگی بس چاره باشند
همیشه زن فریبی پیشه دارند
ز رعنایی همین اندیشه دارند.
جوانان [ مه آباد ] بیشتر زن باره باشند
در آن زن بارگی بس چاره باشند
همیشه زن فریبی پیشه دارند
ز رعنایی همین اندیشه دارند.