بزرگ نام
لغتنامه دهخدا
بزرگ نام . [ ب ُ زُ ] (ص مرکب ) مشهور. نام آور. با نام و آوازه ٔ بلند :
بنام و نعمت ایشان بزرگ نام شدی
چِنال گشتی از آنگه که بوده بودی نال .
میر بزرگ سایه و میر بزرگ نام
میر بلندهمت و میر بلندرای .
میر بزرگ نامی گرد گران سلیحی
شیر ملک شکاری شاه جهان گشایی .
دو هفته با جمله ٔ حشم مهمان بنده آید بدین جهت بنده بزرگ نام گردد. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).
بنام و نعمت ایشان بزرگ نام شدی
چِنال گشتی از آنگه که بوده بودی نال .
میر بزرگ سایه و میر بزرگ نام
میر بلندهمت و میر بلندرای .
میر بزرگ نامی گرد گران سلیحی
شیر ملک شکاری شاه جهان گشایی .
دو هفته با جمله ٔ حشم مهمان بنده آید بدین جهت بنده بزرگ نام گردد. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).