برگذر
لغتنامه دهخدا
برگذر. [ ب َ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ) عابر. گذرنده . غیرساکن . نماندنی . غیرجاوید. مقابل جاوید :
نزاید بجز خاک را جانور
سرای سپنجی ست و ما برگذر.
کنم آفرین بر جهان سربسر
که او را ندیدم بجز برگذر.
گر آید به زشتی گمانی مبر
که این مرزبانی بود برگذر.
که آنست جاوید و این برگذر
تو از آز پرهیز و انده مخور.
و رجوع به برگذار شود.
نزاید بجز خاک را جانور
سرای سپنجی ست و ما برگذر.
کنم آفرین بر جهان سربسر
که او را ندیدم بجز برگذر.
گر آید به زشتی گمانی مبر
که این مرزبانی بود برگذر.
که آنست جاوید و این برگذر
تو از آز پرهیز و انده مخور.
و رجوع به برگذار شود.