برونده
لغتنامه دهخدا
برونده . [ ب َرْ وَ دَ / دِ ] (اِ) پرونده . سله و سبد و بسته ٔ قماش ، که به عربی رَزمة خوانند. (از برهان ). سله ٔ قماش ، أی سبد و بغچه ٔ جامه . (شرفنامه ٔ منیری ). شمله ٔ قماش . (لغت فرس اسدی ) :
خواجه به برونده اندرآمد ایدر
اکنون معجب شده ست از بر رهوار.
ورجوع به پرونده شود.
خواجه به برونده اندرآمد ایدر
اکنون معجب شده ست از بر رهوار.
ورجوع به پرونده شود.