بربودن
لغتنامه دهخدا
بربودن . [ ب ِ رُ دَ ] (مص ) (از: ب + ربودن ) ربودن . و گاه بسکون راء در ضرورت شعر آید :
غلیواج از چه میشوم است از آنکه گوشت برباید
همای ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد.
در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر
همه بربود بیکدم فلک چوگانی .
رجوع به ربودن شود.
غلیواج از چه میشوم است از آنکه گوشت برباید
همای ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد.
در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر
همه بربود بیکدم فلک چوگانی .
رجوع به ربودن شود.