برافتاده
لغتنامه دهخدا
برافتاده . [ ب َ اُ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) افتاده . || منسوخ . دمده .ورافتاده . || مغلوب و ناتوان . (آنندراج ).مغلوب و عاجز و ناتوان . (ناظم الاطباء) :
برقع عارض تو عافیت دلها برد
عافیت بار برافتاده ٔ دور قمر است .
|| مضمحل شده . فانی شده . رجوع به افتاده شود.
برقع عارض تو عافیت دلها برد
عافیت بار برافتاده ٔ دور قمر است .
|| مضمحل شده . فانی شده . رجوع به افتاده شود.