بخشایش آوردن
لغتنامه دهخدا
بخشایش آوردن .[ ب َ ی ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) رقت کردن . رحم کردن . ترحم کردن . رحمت آوردن . عفو کردن . درگذشتن :
نه بخشایش آرد بکس بر نه مهر
دژآگاه دیوی پرآژنگ چهر.
که ایوان او بود زندان من
چو بخشایش آورد یزدان من .
کنون رنج مهرش بجایی رسید
که بخشایش آرد هرآنکس بدید.
نه بخشایش آرد بهنگام خشم
نه خشم آیدش گاه بخشش بچشم .
خبر به پادشاه رسید برنشست و به مصاف بوزنگان آمد و چندانی را بکشت که بخشایش آورد. (نامه ٔ تنسر).
دلش در مخزن آسایش آور
برآن بخشودنی بخشایش آور.
نه بخشایش آرد بکس بر نه مهر
دژآگاه دیوی پرآژنگ چهر.
که ایوان او بود زندان من
چو بخشایش آورد یزدان من .
کنون رنج مهرش بجایی رسید
که بخشایش آرد هرآنکس بدید.
نه بخشایش آرد بهنگام خشم
نه خشم آیدش گاه بخشش بچشم .
خبر به پادشاه رسید برنشست و به مصاف بوزنگان آمد و چندانی را بکشت که بخشایش آورد. (نامه ٔ تنسر).
دلش در مخزن آسایش آور
برآن بخشودنی بخشایش آور.