بختیاری
لغتنامه دهخدا
بختیاری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نیک بختی . اقبال . (ناظم الاطباء). خوشبختی . سعادت . همراهی دولت و اقبال :
چشم است بختیاری و در چشم دیده ای
جسم است کامکاری و در جسم جانیا.
به کامکاری بر پیشگاه ملک نشین
به بختیاری اندر سرای عدل خرام .
زیادت بخت باد از بختیاری
که پشتیوان پشت روزگاری .
گر افکنْد بر کار تو بخت نور
من از بختیاری نیم نیز دور.
|| تمول . دولت . (ناظم الاطباء).
چشم است بختیاری و در چشم دیده ای
جسم است کامکاری و در جسم جانیا.
به کامکاری بر پیشگاه ملک نشین
به بختیاری اندر سرای عدل خرام .
زیادت بخت باد از بختیاری
که پشتیوان پشت روزگاری .
گر افکنْد بر کار تو بخت نور
من از بختیاری نیم نیز دور.
|| تمول . دولت . (ناظم الاطباء).