بتنگ آمدن
لغتنامه دهخدا
بتنگ آمدن . [ ب ِ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) تنگ آمدن . به جان آمدن . عاجز و ملول شدن . (آنندراج ) :
هست برین فرش دورنگ آمده
هر کسی از کار بتنگ آمده .
بتنگ آمد دل از بی همدمیها رو بکوه آرم
مگر آنجا کنم پیوند فریادی به فریادی .
هست برین فرش دورنگ آمده
هر کسی از کار بتنگ آمده .
بتنگ آمد دل از بی همدمیها رو بکوه آرم
مگر آنجا کنم پیوند فریادی به فریادی .