بتا
لغتنامه دهخدا
بتا. [ ب ِ ] (فعل امر) بگذار. (شرفنامه ٔ منیری ) (هفت قلزم ) (فرهنگ رشیدی ). بگذار. (اوبهی ) (از فرهنگ شعوری ) (غیاث اللغات ). مخفف شده و اصل آن «بهل تا بود» یعنی بگذار چیز را تا چنین و چنان شود. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). و آنرا «بل تا» نیز گویند. (آنندراج ). در اشتقاق لفظ مذکور اختلاف است ، مؤلف انجمن آرای ناصری در جنوب ایران شنیده است که تا عهد وی هم بتا و بل میگویند. مؤلف رشیدی لفظ مذکور را فعل امر از مصدر بتائیدن بمعنی گذاشتن داند. (از فرهنگ نظام ) :
بتا روزگاری برآید برین
کنم پیش هرکس هزار آفرین .
بگفتا نه آخر دهان تر کنم
بتا جان شیرینش در سرکنم .
بتا هلاک شود دوست در محبت دوست
که زندگانی او در هلاک بودن اوست .
بتا روزگاری برآید برین
کنم پیش هرکس هزار آفرین .
بگفتا نه آخر دهان تر کنم
بتا جان شیرینش در سرکنم .
بتا هلاک شود دوست در محبت دوست
که زندگانی او در هلاک بودن اوست .