بایسار
لغتنامه دهخدا
بایسار. [ ی َ ] (ص مرکب ) متمول . ثروتمند :
رعیت از تو چو بایسار شود
از برای تو جان سپار شود
چون نیابد یسار بگریزد
با عدوی تو بر بیامیزد.
و رجوع به یسار شود.
رعیت از تو چو بایسار شود
از برای تو جان سپار شود
چون نیابد یسار بگریزد
با عدوی تو بر بیامیزد.
و رجوع به یسار شود.