بالا کشیدن
لغتنامه دهخدا
بالا کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بالا کردن . ببالاآوردن . برآوردن ، چنانکه آب را از چاه . مقابل پایین فرستادن . از پستی به بلندی برآوردن چیزی . برکشیدن .
- بالا کشیدن چراغ ؛ فتیله ٔ آنرا بالا آوردن . برکردن فتیله را از مخزن بسوی شعله تا بیشتر سوزد و افروزد و روشن شود.
- بالا کشیدن دماغ ؛ آب بینی را بالا کشیدن . با نفس آب بینی فرودآینده را بسوی بالا بردن .
- بالا کشیدن شعله ؛ فروزانتر شدن آن :
مرد را پامال خواری میکند طغیان حرص
شمع کوته میشود چون شعله بالا میکشد.
|| کبر و عجب و امثال آن نشان دادن . (یادداشت مؤلف ). || قد کشیدن . (آنندراج ). بالا کردن . بالیدن .نمو کردن . گوالیدن خواه در آدمی یا نبات و درختان :
در دل من درد را نشو و نمای دیگر است
زنگ بر آئینه ام چون سرو بالا میکشد.
می کند در سایه افکندن کنون استادگی
سروبالایی که از آغوش من بالا کشید.
|| بالا کشیدن ِ مالی ؛ بکنایه حیف و میل کردن و خوردن آن . پول و ثروتی را تصاحب کردن و بصاحب آن بازنگرداندن . قرض و امثال آن را نپرداختن . متصرف و مالک شدن مالی که بدو سپرده باشند. به حیله متصرف شدن مال دیگری را. بردن صاحب جمعی مقداری از مال را برای خود به باطل . انکار کردن طلب و قرض کسی را. از مال امانی مبلغی را غاصبانه تملک کردن .
- بالا کشیدن چراغ ؛ فتیله ٔ آنرا بالا آوردن . برکردن فتیله را از مخزن بسوی شعله تا بیشتر سوزد و افروزد و روشن شود.
- بالا کشیدن دماغ ؛ آب بینی را بالا کشیدن . با نفس آب بینی فرودآینده را بسوی بالا بردن .
- بالا کشیدن شعله ؛ فروزانتر شدن آن :
مرد را پامال خواری میکند طغیان حرص
شمع کوته میشود چون شعله بالا میکشد.
|| کبر و عجب و امثال آن نشان دادن . (یادداشت مؤلف ). || قد کشیدن . (آنندراج ). بالا کردن . بالیدن .نمو کردن . گوالیدن خواه در آدمی یا نبات و درختان :
در دل من درد را نشو و نمای دیگر است
زنگ بر آئینه ام چون سرو بالا میکشد.
می کند در سایه افکندن کنون استادگی
سروبالایی که از آغوش من بالا کشید.
|| بالا کشیدن ِ مالی ؛ بکنایه حیف و میل کردن و خوردن آن . پول و ثروتی را تصاحب کردن و بصاحب آن بازنگرداندن . قرض و امثال آن را نپرداختن . متصرف و مالک شدن مالی که بدو سپرده باشند. به حیله متصرف شدن مال دیگری را. بردن صاحب جمعی مقداری از مال را برای خود به باطل . انکار کردن طلب و قرض کسی را. از مال امانی مبلغی را غاصبانه تملک کردن .