باعور
لغتنامه دهخدا
باعور. (اِخ ) پدر بَلعَم . و او زاهدی بود مستجاب الدعوةدر زمان موسی علیه السلام و عاقبت ایمان بر باد داد، و بلعام نیز گویند. رجوع به باعورا شود :
پیرهن عصیان بنداز اگر
آیدت از بلعم باعور عار.
بلعم باعور را خلق جهان
سغبه شد مانند عیسی زمان .
بلعم باعور و ابلیس لعین
زامتحان آخرین گشته مهین .
بلعم باعور و ابلیس لعین
سود نامدشان عبادتها و دین .
مولوی (مثنوی چ خاور ص 214 س 21).
پیرهن عصیان بنداز اگر
آیدت از بلعم باعور عار.
بلعم باعور را خلق جهان
سغبه شد مانند عیسی زمان .
بلعم باعور و ابلیس لعین
زامتحان آخرین گشته مهین .
بلعم باعور و ابلیس لعین
سود نامدشان عبادتها و دین .
مولوی (مثنوی چ خاور ص 214 س 21).