باسناق
لغتنامه دهخدا
باسناق . (اِ) به زبان خوارزمی به معنی شحنه و محتسب است . (شعوری ج 1 ورق 170) :
از شراب عشق تو عالم همه مستانه شد
باسناق دهر میگیرد مگر هشیار را.
این کلمه صورت محرف باسقاق است . رجوع به باسقاق و باسقاقی شود.
از شراب عشق تو عالم همه مستانه شد
باسناق دهر میگیرد مگر هشیار را.
این کلمه صورت محرف باسقاق است . رجوع به باسقاق و باسقاقی شود.