بازپس
لغتنامه دهخدا
بازپس . [ پ َ ] (ق مرکب ) واپس . از پس . (ناظم الاطباء). مؤخر. (دهار). بعقب . پشت به پشت . بدنبال :
چون رسن گر ز پس آمد همه رفتار مرا
به سغر مانم کز بازپس اندازد تیر.
من روی بخراسان و شغلی بزرگ دارم چون از اینجا بروم باری دلم بازپس نباشد. (تاریخ بیهقی ).
بپیچیدش بلورین بازو و دست
چو دزدان هر دو دستش بازپس بست .
همچو خرچنگ طالع خویشم
که همه راه بازپس سپرم .
این گفتی صدر مهتران جوی
وآن گفتی مدح خسروان گوی
من مانده بدین نمط ز من پای
نی پیش ره و نه بازپس جای .
|| باز.بعد. (آنندراج ). پس ازین . من بعد. (ناظم الاطباء). دوباره :
سخن گرچه دلبند و شیرین بود
سزاوار تصدیق و تحسین بود
چو یکبار گفتی مگو بازپس
که حلوا چو یکبار خوردند بس .
|| (ص مرکب ) عقب مانده . واپس مانده . دنبال مانده :
عزلت گزین ز پیشگه گیتی
کان پیشگاه بازپسان دارند.
ای قافله سالار چنین گرم چه رانی
آهسته که در کوه و کمر بازپسانند.
یکی بازپس خائن شرمسار
نیابد همی مزد ناکرده کار.
گرچه دوری به روش کوش که در راه خدای
سابقی گردد اگر بازپسی برخیزد.
|| آخرین . بازپسین :
گفتیم هلا ما سپاس داریم
کوبیم در مدحت و ثنا را
نی از پی آنکه صلت آریم
لیکن ز پی بازپس هجا را.
- بازپس گفتن دشنامی را ؛ پاسخ کردن آن به دشنامی .
چون رسن گر ز پس آمد همه رفتار مرا
به سغر مانم کز بازپس اندازد تیر.
من روی بخراسان و شغلی بزرگ دارم چون از اینجا بروم باری دلم بازپس نباشد. (تاریخ بیهقی ).
بپیچیدش بلورین بازو و دست
چو دزدان هر دو دستش بازپس بست .
همچو خرچنگ طالع خویشم
که همه راه بازپس سپرم .
این گفتی صدر مهتران جوی
وآن گفتی مدح خسروان گوی
من مانده بدین نمط ز من پای
نی پیش ره و نه بازپس جای .
|| باز.بعد. (آنندراج ). پس ازین . من بعد. (ناظم الاطباء). دوباره :
سخن گرچه دلبند و شیرین بود
سزاوار تصدیق و تحسین بود
چو یکبار گفتی مگو بازپس
که حلوا چو یکبار خوردند بس .
|| (ص مرکب ) عقب مانده . واپس مانده . دنبال مانده :
عزلت گزین ز پیشگه گیتی
کان پیشگاه بازپسان دارند.
ای قافله سالار چنین گرم چه رانی
آهسته که در کوه و کمر بازپسانند.
یکی بازپس خائن شرمسار
نیابد همی مزد ناکرده کار.
گرچه دوری به روش کوش که در راه خدای
سابقی گردد اگر بازپسی برخیزد.
|| آخرین . بازپسین :
گفتیم هلا ما سپاس داریم
کوبیم در مدحت و ثنا را
نی از پی آنکه صلت آریم
لیکن ز پی بازپس هجا را.
- بازپس گفتن دشنامی را ؛ پاسخ کردن آن به دشنامی .