باریک گشتن
لغتنامه دهخدا
باریک گشتن . [ گ َ ت َ ](مص مرکب ) لاغر شدن . باریک شدن . باریک گردیدن . || خرد شدن . رجوع به باریک و باریک شدن و باریک گردیدن شود. لطف . لطافت . (منتهی الارب ) :
تن سودایی من در خم آن موی نحیف
گشته باریک که ابریشم سازش کردم .
تن سودایی من در خم آن موی نحیف
گشته باریک که ابریشم سازش کردم .