بارکشی
لغتنامه دهخدا
بارکشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل بار کشیدن . مجازاً، تحمل رنج و سختی کردن . (دِمزن ) :
باز نگویم که ز خامی بود
بارکشی کار نظامی بود.
خشت زنی پیشه ٔ پیران بود
بارکشی کار اسیران بود.
|| بردن بار از جایی بجای دیگر که پیشتر نقلیه نامیده میشد. (واژه های فرهنگستان ).
- بارکشی تند ؛ نقلیه ٔ سریعالسیر. (واژه های فرهنگستان ).
باز نگویم که ز خامی بود
بارکشی کار نظامی بود.
خشت زنی پیشه ٔ پیران بود
بارکشی کار اسیران بود.
|| بردن بار از جایی بجای دیگر که پیشتر نقلیه نامیده میشد. (واژه های فرهنگستان ).
- بارکشی تند ؛ نقلیه ٔ سریعالسیر. (واژه های فرهنگستان ).