باده نوشیدن
لغتنامه دهخدا
باده نوشیدن . [ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) می خوردن . شراب خوردن . می گساردن . میخواری . شرابخواری . میخوارگی . باده پیمائی . شرابخوارگی . می گساری . باده خواری . باده گساری کردن . باده گرفتن . باده کشیدن . باده نوشیدن . می زدن . باده خوردن . باده گساردن :
وگر بجام برم دست بی تو در مجلس
حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن .
باده نوش از جام عالم بین که براورنگ جم
شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی .
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش ؟
وگر بجام برم دست بی تو در مجلس
حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن .
باده نوش از جام عالم بین که براورنگ جم
شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی .
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش ؟