باب الباب
لغتنامه دهخدا
باب الباب . [ بُل ْ ] (اِخ ) الباب والابواب . (آنندراج ). دربند شروان است . رجوع به باب الابواب شود :
کجا گریزم سوی عراق یا اران ؟
کجا روم سوی ابخاز یا به باب الباب ؟
فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب را
چون در سه ظلمت آبرا انوار یزدان پرورد.
بشروان گرکرم رنگی نمیداشت
به باب الباب هم بوئی ندارد.
ازنهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح
سد باب الباب لرزان شد بزلزال فنا.
کجا گریزم سوی عراق یا اران ؟
کجا روم سوی ابخاز یا به باب الباب ؟
فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب را
چون در سه ظلمت آبرا انوار یزدان پرورد.
بشروان گرکرم رنگی نمیداشت
به باب الباب هم بوئی ندارد.
ازنهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح
سد باب الباب لرزان شد بزلزال فنا.