اکسیری
لغتنامه دهخدا
اکسیری . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به اکسیر. (یادداشت مؤلف ). کیمیاگر. اکسیرگر. (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) :
به دارالخلافه خبر بازداد
که اکسیریی آمدست اوستاد.
اکسیری صبح کیمیاگر
کرد از دم خویش خاک را زر.
به دعا هیچ زبانی در لب باز نکرد
گرچه اکسیری این قلب چو تاثیر شدیم .
سحاب ، سیماب به لغت اکسیریان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیب اکسیرگر و اکسیرساز و ماده ٔ کیمیاگر شود.
به دارالخلافه خبر بازداد
که اکسیریی آمدست اوستاد.
اکسیری صبح کیمیاگر
کرد از دم خویش خاک را زر.
به دعا هیچ زبانی در لب باز نکرد
گرچه اکسیری این قلب چو تاثیر شدیم .
سحاب ، سیماب به لغت اکسیریان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیب اکسیرگر و اکسیرساز و ماده ٔ کیمیاگر شود.