اوداج
لغتنامه دهخدا
اوداج . [ اَ] (ع اِ) ج ِ ودج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ودج شود. || ج ِ وِداج . (غیاث اللغات ). ج ِ ودج . رگهای گردن . رجوع به ودج شود :
گرفتم رگ اوداج و فشردمش به دو چنگ
بیامد عزرائیل و نشست از بر من تنگ .
آن شاه که گویند بجنت برد آنرا
از جود که مر خون ورا ریخت ز اوداج .
مقراضه ٔ بندگان چه مقراض
اوداج بریده منکران را.
- فری اوداج اربعه ؛ در اصطلاح فقه دورگی که در دو طرف گردن جاندار است و باید این چهار رگ بریده شود تا ذبح شرعی صورت گیرد.
گرفتم رگ اوداج و فشردمش به دو چنگ
بیامد عزرائیل و نشست از بر من تنگ .
آن شاه که گویند بجنت برد آنرا
از جود که مر خون ورا ریخت ز اوداج .
مقراضه ٔ بندگان چه مقراض
اوداج بریده منکران را.
- فری اوداج اربعه ؛ در اصطلاح فقه دورگی که در دو طرف گردن جاندار است و باید این چهار رگ بریده شود تا ذبح شرعی صورت گیرد.