اوباشتن
لغتنامه دهخدا
اوباشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) اوباریدن . بلع کردن . (ناظم الاطباء). || پر کردن . || افکندن . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) :
هست اوباشتن چه افکندن
معنی دیگرش چه آگندن .
رجوع به اوباریدن شود.
هست اوباشتن چه افکندن
معنی دیگرش چه آگندن .
رجوع به اوباریدن شود.