انتجاع
لغتنامه دهخدا
انتجاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بطلب آب و علف و منفعت و نیکویی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طلب گیاه در موضع آن . (از اقرب الموارد). گیاه و آب جستن . (تاج المصادر بیهقی ). یقال هؤلاء قوم منتجعون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و یقال انتجعنا ارضاً نطلب الریف . || طلب نیکویی کردن از کسی . (از اقرب الموارد). نزدیک کسی شدن [ و ] نیکویی جستن . (مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف ) :
خرد باستفاده ٔ او برگماشت وقت تمام (کذا)
بانتجاع رود گوش من بیانش را.
هم آخر بنگزیرد از نقد و جنسی
که مستغنیم دارد از انتجاعی .
از اکناف عالم تجار و اصحاب انتجاع و طالبان اعمال و اشغال رسیده بودند. (جهانگشای جوینی ).
خرد باستفاده ٔ او برگماشت وقت تمام (کذا)
بانتجاع رود گوش من بیانش را.
هم آخر بنگزیرد از نقد و جنسی
که مستغنیم دارد از انتجاعی .
از اکناف عالم تجار و اصحاب انتجاع و طالبان اعمال و اشغال رسیده بودند. (جهانگشای جوینی ).