امم
لغتنامه دهخدا
امم . [ اُ م َ ] (ع اِ)ج ِ امّة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گروهها.جماعتها : مرابیع کرم و ینابیع حکم و مصابیح ظلم و مجاریح امم بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
منکسرتر خود نباشم از عدم
کز دهانش آمدستند این امم .
جز آستانه ٔ فضلت که مقصد امم است
کجاست در همه عالم وثوق اهل بها؟
سر ملوک جهان پادشاه روی زمین
خلیفه ٔ پدر و عم باتفاق امم .
|| پیروان پیغامبران :
سلطان یمین دولت و پیرایه ٔ ملوک
محمود امین ملت و آرایش امم .
شاه جهان بوسعید ابن یمین دول
حافظ خلق خدا ناصر دین امم .
کریم السّجایا جمیل الشّیَم
نبی البرایا شفیعالامم .
|| حسان الوجوه طوال الامم ؛ نیکوروی و بلندقد. (ناظم الاطباء). و رجوع به امة و امت شود.
منکسرتر خود نباشم از عدم
کز دهانش آمدستند این امم .
جز آستانه ٔ فضلت که مقصد امم است
کجاست در همه عالم وثوق اهل بها؟
سر ملوک جهان پادشاه روی زمین
خلیفه ٔ پدر و عم باتفاق امم .
|| پیروان پیغامبران :
سلطان یمین دولت و پیرایه ٔ ملوک
محمود امین ملت و آرایش امم .
شاه جهان بوسعید ابن یمین دول
حافظ خلق خدا ناصر دین امم .
کریم السّجایا جمیل الشّیَم
نبی البرایا شفیعالامم .
|| حسان الوجوه طوال الامم ؛ نیکوروی و بلندقد. (ناظم الاطباء). و رجوع به امة و امت شود.