افسون خوردنلغتنامه دهخداافسون خوردن . [ اَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فسون خوردن . فریب خوردن . (بهارعجم ) (ارمغان آصفی ) : زن برو زد بانگ کای ناموس کیش من فسون تو نخواهم خوردبیش .مولوی (از ارمغان آصفی ).