افسائیدن
لغتنامه دهخدا
افسائیدن . [ اَ دَ ] (مص ) رام کردن . افسون کردن . افساییدن . فسائیدن . با الفاظ جادوئی یا دعا حیوانی را منقاد و رام کردن . بعزیمت مار را مطیع کردن . به افسون تسخیر و رام کردن . مسحور کردن . مسخر کردن . (یادداشت مؤلف ). فسائیدن ، یعنی مالیدن و راست و رام گردانیدن چنانکه گویند: مارافسائی ، یعنی افسونگری . بحذف همزه و کسر فاء نیز گویند. (مؤید) :
چون بیفسایدم چو مار غمی
بر دل من چو مار بگمارد.
زمان کینه ورش هم بزخم کینه ٔ اوست
بزخم مار بود هم زمان مارافسای .
و رجوع به افساییدن شود.
چون بیفسایدم چو مار غمی
بر دل من چو مار بگمارد.
زمان کینه ورش هم بزخم کینه ٔ اوست
بزخم مار بود هم زمان مارافسای .
و رجوع به افساییدن شود.