اف کردن
لغتنامه دهخدا
اف کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأفیف . (تاج المصادر بیهقی ). اظهار کراهت کردن . اف گفتن :
در آینه ٔ دولت تا زنگ پذیر است
در دهر کرا زهره ٔ اف کردن و آهست .
در آینه ٔ دولت تا زنگ پذیر است
در دهر کرا زهره ٔ اف کردن و آهست .