اعتصام کردن
لغتنامه دهخدا
اعتصام کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با استواری و استحکام گرفتن . (ناظم الاطباء) :
در دین چو اعتصام بحبل المتین کنند
آن به که مطلع سخن از رکن دین کنند.
آن ریسمان فروش که از آسمان سروش
کردی بریسمان اشاراتش اعتصام .
فضل خدای حبل متین است شاه را
هر جا که شد بحبل متین اعتصام کرد.
در دین چو اعتصام بحبل المتین کنند
آن به که مطلع سخن از رکن دین کنند.
آن ریسمان فروش که از آسمان سروش
کردی بریسمان اشاراتش اعتصام .
فضل خدای حبل متین است شاه را
هر جا که شد بحبل متین اعتصام کرد.