اعتبار گرفتن
لغتنامه دهخدا
اعتبار گرفتن . [ اِ ت ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پند گرفتن . عبرت گرفتن . از چیزی یا کسی اندرز و عبرت گرفتن :
ملک بر پادشه قرار گرفت
روزگار آخر اعتبار گرفت .
شگفتی نگه کن بکار جهان
وزو گیر بر کار خویش اعتبار.
آنهمه رفتند و ما ای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از آنها اعتبار.
بگناه عشقبازی بکشم که هرکه چون من
ز تو چشم مهر داردز من اعتبار گیرد.
ملک بر پادشه قرار گرفت
روزگار آخر اعتبار گرفت .
شگفتی نگه کن بکار جهان
وزو گیر بر کار خویش اعتبار.
آنهمه رفتند و ما ای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از آنها اعتبار.
بگناه عشقبازی بکشم که هرکه چون من
ز تو چشم مهر داردز من اعتبار گیرد.