اشک ریزان
لغتنامه دهخدا
اشک ریزان . [ اَ ] (نف مرکب ) چشمی که اشک بسیار می افشاند. (ناظم الاطباء) :
همه منکوب و پریشان و منخوب و اشکریزان و حیران . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 455).
بریحان نثار اشکریزان
بقرآن و چراغ صبح خیزان .
سلطان سریر صبح خیزان
سرخیل سپاه اشکریزان .
آن کسانی که در آتشکده بینا شده اند
اشک ریزان مرا جوش شرر میدانند.
همه منکوب و پریشان و منخوب و اشکریزان و حیران . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 455).
بریحان نثار اشکریزان
بقرآن و چراغ صبح خیزان .
سلطان سریر صبح خیزان
سرخیل سپاه اشکریزان .
آن کسانی که در آتشکده بینا شده اند
اشک ریزان مرا جوش شرر میدانند.