اشهب
لغتنامه دهخدا
اشهب . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن حارث بن هرلة (اهولة)بن معتب بن احب بن عرب غنوی . آمدی گفته است : وی از شاعران عصر جاهلیت بود که اسلام را درک کرد و در یوم الزعفران در بلاد روم کشته شد، و برادرانی نیز داشت که درآن جنگ با وی بقتل رسیدند. (از الاصابة ج 1 ص 110).