اخترگو
لغتنامه دهخدا
اخترگو. [ اَ ت َ ] (نف مرکب ) اخترگوی . منجم . منجم احکامی . منجم حشوی . کاهن . (زوزنی ) (محمودبن عمر ربنجنی ). عرّاف . (محمودبن عمر ربنجنی ). فال گوی :
اسپ کش گفتی سقط گردد کجاست
کور اخترگوی و محرومی ز راست .
- اخترگوی شدن ؛ کهانت .
اسپ کش گفتی سقط گردد کجاست
کور اخترگوی و محرومی ز راست .
- اخترگوی شدن ؛ کهانت .