احیاء کردن
لغتنامه دهخدا
احیاء کردن . [ اِح ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احیا کردن . زنده کردن :
چگونه ساخت از گل مرغ عیسی
چگونه کرد شخص عازر احیا.
|| آباد کردن . عمارت کردن . آباد کردن زمین و جز آن . دایر کردن .
چگونه ساخت از گل مرغ عیسی
چگونه کرد شخص عازر احیا.
|| آباد کردن . عمارت کردن . آباد کردن زمین و جز آن . دایر کردن .