ابرکاکیا
لغتنامه دهخدا
ابرکاکیا. [ اَ ب َ ] (اِ) تنیده ٔ عنکبوت . نسج عنکبوت . کارتُنک . تنسته . دام عنکبوت . خانه ٔ عنکبوت . بیت العنکبوت . تار عنکبوت . کره . کرتینه . و آنرا ابرکاکیاب و ابرکاکیان و ابرکاکیاه نیز گفته اند :
دلیل تو ابریست پوشای حق
به سستی ست همچون ابرکاکیا.
و محتاج تأیید شواهد است . و در شعوری بنقل از مجمع، کاف اول را فارسی (گ ) ضبط می کند.
دلیل تو ابریست پوشای حق
به سستی ست همچون ابرکاکیا.
و محتاج تأیید شواهد است . و در شعوری بنقل از مجمع، کاف اول را فارسی (گ ) ضبط می کند.