ابتهال
لغتنامه دهخدا
ابتهال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) زاری . بزاری دعا کردن . (زوزنی ). دعا و زاری . زاری کردن . اخلاص ورزیدن در دعا. تضرع . ضراعت . ضرع . استکانت :
کم نمیکرد از دعا و ابتهال
کرد اجابت مستعان ذوالجلال .
چون چنین شد ابتهال آغاز کن
ناله و تسبیح و روزه سازکن .
|| لعنت کردن . لعنت کردن بر یکدیگر. لعنت کردن یکدیگر را. مباهله کردن .
کم نمیکرد از دعا و ابتهال
کرد اجابت مستعان ذوالجلال .
چون چنین شد ابتهال آغاز کن
ناله و تسبیح و روزه سازکن .
|| لعنت کردن . لعنت کردن بر یکدیگر. لعنت کردن یکدیگر را. مباهله کردن .