آنین
لغتنامه دهخدا
آنین . (اِ) اَنین . نیم خم سفالین و کوچک که دوغ در آن کرده و جنبانند یعنی زنند تا کره ٔ آن جدا شود. تغار. تغارچه . نهره (بزبان آذری ). شیرزنه ، و آن خنوری بود که ماست در وی کنند و می جنبانند تا روغن آن گیرند. (از فرهنگ اسدی ، خطی ) :
سبو و ساغر و آنین وغولین
حصیر و جای روب و خیم و پالان .
بخرم آخر آنین ترا جان پدر
پس در او ریزم جغرات و همی جنبانم .
دوغم ای دوست در آنین تو میخواهم ریخت
تا کشم روغن از آن دوغ همی جنبانم .
دوغم اکنون که در آنین تو شد
بزنم تا بکشم روغن از او.
|| چوبی که ماست را بدان برهم زنند تا مسکه از دوغ جدا شود. (برهان ). و ظاهراً این معنی دوم مجعول باشد و از بعض امثله ٔ فوق باشتباه افتاده اند.
سبو و ساغر و آنین وغولین
حصیر و جای روب و خیم و پالان .
بخرم آخر آنین ترا جان پدر
پس در او ریزم جغرات و همی جنبانم .
دوغم ای دوست در آنین تو میخواهم ریخت
تا کشم روغن از آن دوغ همی جنبانم .
دوغم اکنون که در آنین تو شد
بزنم تا بکشم روغن از او.
|| چوبی که ماست را بدان برهم زنند تا مسکه از دوغ جدا شود. (برهان ). و ظاهراً این معنی دوم مجعول باشد و از بعض امثله ٔ فوق باشتباه افتاده اند.