آنچ
لغتنامه دهخدا
آنچ . (ضمیر + حرف ربط) مخفف آنچه :
بیاورد جاماسب آنچ او بخواست
بپوشید و آنگاه برپای خاست .
هرآنچ آفریده ست جفت آفرید
گشاده ز راز نهفت آفرید.
وآنچ او خَلَق شود چه بود؟ مُحْدَث
هر عاجز این بداند و نادانی .
غافل کی بود خداوند از آنچ
رفت در این سبز و بلند آسیاش .
توانائی و آفرینش تراست
همی سازی آن کز تو آنت سزاست
تو آنچ از پیمبر رسیدت بگوش
بفرمان بجای آر و آن را بکوش .
بیاورد جاماسب آنچ او بخواست
بپوشید و آنگاه برپای خاست .
هرآنچ آفریده ست جفت آفرید
گشاده ز راز نهفت آفرید.
وآنچ او خَلَق شود چه بود؟ مُحْدَث
هر عاجز این بداند و نادانی .
غافل کی بود خداوند از آنچ
رفت در این سبز و بلند آسیاش .
توانائی و آفرینش تراست
همی سازی آن کز تو آنت سزاست
تو آنچ از پیمبر رسیدت بگوش
بفرمان بجای آر و آن را بکوش .