آسریس
لغتنامه دهخدا
آسریس . [ س ْ / س ِ / س ُ ] (اِ مرکب ) میدان :
نشانه نهادند در آسریس
سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس .
|| رزمگاه . و اسپریس و اسفریس و اسپرس را نیز به معنی میدان گفته و همین بیت را مثال آورده اند. ظاهراً اسپریس و اسفریس درست باشد و آسریس مصحف است .
نشانه نهادند در آسریس
سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس .
|| رزمگاه . و اسپریس و اسفریس و اسپرس را نیز به معنی میدان گفته و همین بیت را مثال آورده اند. ظاهراً اسپریس و اسفریس درست باشد و آسریس مصحف است .