آذرشسپ
لغتنامه دهخدا
آذرشسپ . [ ذَ ش َ ] (اِخ )ظاهراً مخفف آذرگشسب یا آذرگشنسب باشد :
آب و آتش نخوانده او را اسب
آن صدف خواند و اینْش آذرشسب .
وصاحب برهان میگوید نام فرشته ای است موکل بر آتش که پیوسته در میان آتش است . رجوع به آذرشب شود.
آب و آتش نخوانده او را اسب
آن صدف خواند و اینْش آذرشسب .
وصاحب برهان میگوید نام فرشته ای است موکل بر آتش که پیوسته در میان آتش است . رجوع به آذرشب شود.