آب آورده
لغتنامه دهخدا
آب آورده . [ وَدَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) آب آورد :
دوش ازبرای مطبخش هیزم ز مژگان برده ام
گفت از کجا آورده ای خاشاک آب آورده را.
|| چشم آب آورده ؛ چشمی که ببیماری آب مبتلی باشد.
دوش ازبرای مطبخش هیزم ز مژگان برده ام
گفت از کجا آورده ای خاشاک آب آورده را.
|| چشم آب آورده ؛ چشمی که ببیماری آب مبتلی باشد.