ترجمه مقاله

یخی

لغت‌نامه دهخدا

یخی . [ ی َ ] (حامص ) چگونگی یخ . یخ بودن . نهایت سردی : دهن به این یخی دیده (یا آفریده ) نشده است . (یادداشت مؤلف ). || (ص نسبی ) هرچیز منسوب به یخ : بازیهای یخی ، قالبهای یخی ، توده های یخی . (یادداشت مؤلف ). || یخ فروش . آنکه یخ فروشد. که فروختن یخ پیشه دارد. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله