یخین
لغتنامه دهخدا
یخین . [ ی َ ] (ص نسبی ) یخی . منسوب به یخ . مانند یخ . از جنس یخ . از یخ . (یادداشت مؤلف ) :
مانند یکی جام یخین است شباهنگ
بزدوده به قطره ی ْ سحری چرخ کیانیش
گر نیست یخین چون که چو خورشید برآید
هرچند که جویند نیابند نشانیش .
و رجوع به یخ و یخی شود.
مانند یکی جام یخین است شباهنگ
بزدوده به قطره ی ْ سحری چرخ کیانیش
گر نیست یخین چون که چو خورشید برآید
هرچند که جویند نیابند نشانیش .
و رجوع به یخ و یخی شود.