گورگاه
لغتنامه دهخدا
گورگاه . (اِ مرکب ) گور. قبر. گورجای :
که این قادسی گورگاه من است
کفن جوشن و خون کلاه من است .
وگر نابرومند راهی بود
وگر بر زمین گورگاهی بود.
زمین عجم گورگاه کی است
در او پای بیگانه وحشی پی است .
که این قادسی گورگاه من است
کفن جوشن و خون کلاه من است .
وگر نابرومند راهی بود
وگر بر زمین گورگاهی بود.
زمین عجم گورگاه کی است
در او پای بیگانه وحشی پی است .