گل گلاب
لغتنامه دهخدا
گل گلاب . [ گ ُ ل ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرادف گل احمر. (آنندراج ). گل سرخ . گل محمدی . گل سرخ که از آن گلاب گیرند. رجوع به گل سرخ و گل سوری و گل محمدی شود :
ز خوی جمال نبی چون گل گلاب شده ست
شقایق از حسد بخت گل کباب شده ست .
چو بلبل است ز مستی همیشه فریادم
بود گلابی می چون گل گلاب مرا.
|| به اصطلاح بعضی می نوشان ، کنایه از شراب . (غیاث ). در هندوستان شراب دوآتشه را از این گل کشند و گل گلاب گویند. (آنندراج ).
ز خوی جمال نبی چون گل گلاب شده ست
شقایق از حسد بخت گل کباب شده ست .
چو بلبل است ز مستی همیشه فریادم
بود گلابی می چون گل گلاب مرا.
|| به اصطلاح بعضی می نوشان ، کنایه از شراب . (غیاث ). در هندوستان شراب دوآتشه را از این گل کشند و گل گلاب گویند. (آنندراج ).