گرد کردن
لغتنامه دهخدا
گرد کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن . (آنندراج ). فراهم آوردن . عَش . غَلث . (منتهی الارب ). تدویر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ابسال . (ترجمان القرآن ). وسق . لم . تحصیل . تجمیع. جبایة. جمع. حشر. الفغدن :
کنون گر کند مغزم اندیشه گرد
بگویم جهان جستن یزدگرد.
گشادند از آن پس درگنج باز
کجا گرد کرد او به روز دراز.
سران سپه را همه گرد کرد
بسی درد و تیمار لشکر بخورد.
شتاب شاهان باشد به گرد کردن زر
شتاب میر به خشنود کردن زوار.
پس بفرمود شاه تا همه را
گرد کردند پیش او یکسر.
مالی یافت صامت و ناطق و کاغذها و دویت خانه ٔ سلطانی گرد کردند. (تاریخ بیهقی ).
بگفت این و لشکر همه گرد کرد
بزد کوس و برخاست صف نبرد.
داد گسترده شود گرد کند دامن جور
باز شیطان به زمین آید باز از پرواز.
خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت
هرکه پرهیز و علم و زهد فروخت .
مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال . (گلستان ).
جهان گرد کردم نخوردم برش .
زر را به رای صرف کند سکه دار پهن
لعنت بر آن کسی که ورا گرد میکند.
|| فرازآوردن . || مدور کردن . گرد کردن . گلوله کردن . || فربه کردن . فربه کردن بدانسان که به تدویر گراید :
گرد کردند سرین محکم کردند رقاب
رویها یکسره کردند به زنگار خضاب .
- عنان گرد کردن ؛ اسب را آماده ٔ حرکت کردن :
همه جنگ را گرد کردن عنان
ز بالا به دشمن نمودن سنان .
همه نیزه داران زدوده سنان
همه جنگ را گرد کرده عنان .
کنون گر کند مغزم اندیشه گرد
بگویم جهان جستن یزدگرد.
گشادند از آن پس درگنج باز
کجا گرد کرد او به روز دراز.
سران سپه را همه گرد کرد
بسی درد و تیمار لشکر بخورد.
شتاب شاهان باشد به گرد کردن زر
شتاب میر به خشنود کردن زوار.
پس بفرمود شاه تا همه را
گرد کردند پیش او یکسر.
مالی یافت صامت و ناطق و کاغذها و دویت خانه ٔ سلطانی گرد کردند. (تاریخ بیهقی ).
بگفت این و لشکر همه گرد کرد
بزد کوس و برخاست صف نبرد.
داد گسترده شود گرد کند دامن جور
باز شیطان به زمین آید باز از پرواز.
خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت
هرکه پرهیز و علم و زهد فروخت .
مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال . (گلستان ).
جهان گرد کردم نخوردم برش .
زر را به رای صرف کند سکه دار پهن
لعنت بر آن کسی که ورا گرد میکند.
|| فرازآوردن . || مدور کردن . گرد کردن . گلوله کردن . || فربه کردن . فربه کردن بدانسان که به تدویر گراید :
گرد کردند سرین محکم کردند رقاب
رویها یکسره کردند به زنگار خضاب .
- عنان گرد کردن ؛ اسب را آماده ٔ حرکت کردن :
همه جنگ را گرد کردن عنان
ز بالا به دشمن نمودن سنان .
همه نیزه داران زدوده سنان
همه جنگ را گرد کرده عنان .