گردابه
لغتنامه دهخدا
گردابه . [ گ ِ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) ورطه . (آنندراج ). گرداب :
خداوندا چو آید پای بر سنگ
فتد کشتی در آن گردابه ٔ تنگ .
غم بیشتر از قیاس خورده ست
گردابه فزون ز قد مرد است .
|| طوفان :
از این گردابه چون باد بهشتی
به ساحل گاه قطب آورده کشتی .
خداوندا چو آید پای بر سنگ
فتد کشتی در آن گردابه ٔ تنگ .
غم بیشتر از قیاس خورده ست
گردابه فزون ز قد مرد است .
|| طوفان :
از این گردابه چون باد بهشتی
به ساحل گاه قطب آورده کشتی .