گاز
لغتنامه دهخدا
گاز. (اِ) درخت صنوبر که ستون کنندش . (حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی از صحاح الفرس ). و در پهلوی گاس با سین است :
یکی چادری جوی پهن و دراز
بیاویز چادر ز بالای گاز.
اصح کاز و کاژ است .
یکی چادری جوی پهن و دراز
بیاویز چادر ز بالای گاز.
اصح کاز و کاژ است .